اون...
یک سر مگسی داره... دوتا گوش مگسی، دوتا چشم مگسی... یک دهن و یک دماغ مگسی داره...
دوتا دست مگسی داره که هرکدام پنج تا انگشت باریک مگسی دارند... روی هم میشه ده تا انگشت مگسی...
دو تا پای پشمالوی مگسی داره... دندون های مگسی هم داره...
کلاً بیست تا انگشت مگسی داره... بیست تا انگشت، با ناخن های مگسی...
اون کلی عادت های مگسی داره... طرز فکر مگسی و عقاید و باورهای مگسی داره...
خیالپردازی های مگسی داره... امید و آرزو های مگسی داره... نگاه مگسی داره... چهره ی مگسی داره...
اون یک اسم مگسی هم داره... اسمی که بعد از مگسیده شدن به او دادند : میم، گاف، سین !
...
...
...
اون همه ی اینا را داره چون یک
مگسنماست...
...آره! صدرا (یا همون میم،گاف،سین خودمون!) همه ی اینا را داره!
زیو.ز / ????.?.? {به تاریخ ما در این روز نوشته... وگرنه ما مگسنما ها تاریخ نداریم!}
پ.ن: متن بالا نوشته ی زیو.ز بود... این را به مناسبت تولدم برایم نوشته بود... متن اصلیش به زبان مگسی بود که من برایتان بفارسی ترجمه کردم... زیو.ز یک مگسنماست... نزدیک پنج ماه پیش توی سرزمین مگس ها، نزدیک برکه ی مقدس دیدمش... دوست خوبیه... آدم خیلی جالبی هم هست... نمیدونم کجای دنیای آدم ها (کجای زمین!) زندگی میکند... همونطور که اون نمیدونه من تو چه کشوری زندگی میکنم ... فعلاً نمیخواهم درمورد سرزمین مگس ها توضیح بدهم... چون این مثلاً یک پی نوشته! ولی حتماً یک پست درباره ی این سرزمین جالب و نحوه ی زندگی مگسنما ها در آن برایتان مینویسم.